فصل انتخابی آگاهانه برای جوشقانی آباد (2)
جوشقان من! به حال و روزت اشک بریز!
گفتیم و رسیدیم به این نکته که عده ای از جوشقان رفتند و تکلیفشان روشن است و حال ما مانده ایم و هزار امید و آرزو برای ساختن شهری آباد . شهری که حرف های ناگفته دارد از جفای فرزندان ناخلفش . بغض های فرو خفته دارد از جور نا اهلان. آنان که به خیانت تاریخی شان ( که به لطف خدا محقق نشد) مفتخرند و هنوز دم از خدمت خالصانه به جوشقان میزنند!
جوشقان می نالد از آنانی که از خود قدیسه ای ساخته و خویش را عاری از هرگونه اشتباه و خطا می پندارند.همان هایی که هنوز زخم های عمیق شان بر پیکر جوشقان التیام نیافته ، دوباره دست بر شمشیر برده اند تا زخمی عمیق تر و کاری تر بر این شهر نیمه جان بزنند.
جوشقان من ! اشک بریز به حال و روزت که اینگونه جولان گاه گرگانی گشته ای که گویی سیر نگشته اند از هر آنچه دیدی و زبان نگشودی ! شاید تو را هم به جرم سخن همچو شهردار دلسوزت اخراج کنند و یا به جرم گفتن حقیقت به غیر شهروند بودن و داشتن افکار شیطانی متهم سازند. امان از این حب ریاست که با برخی چه می کند که دین و دنیای خویش را به پشیزی می فروشند!
جوشقان من ! بسیار دیده ای خیانت ها، ظلم ها و جور ها.بسیار خنجر خورده ای از نامردمانت ولی گذشت آن روزها که هر آنچه خواستند کردند و هر آنچه خواستیم نکردند و امروز با شگردی جدید با هدف ایجاد تفرقه و چند دستگی در میان مردم بویژه جوانان میخواهند راه های نرفته ی گذشته را بپیمایند ! زهی خیال باطل!
چه خنده دار است این روزهای ما ! آقایان! هر آن چیز که عیان است چه حاجت به بیان است!
- این مطلب برای آگاه کردن مردم جوشقان نگاشته شده بود . آقایان تصور تخریب را از ذهن خود بیرون کنند چون این نوشته برخواسته از اذهان شیطانی و معیوب است (که قبلا توسط جنابان عالی کالبدشکافی شده بود).
- این مطلب را ضمیمه پرونده قضایی نویسنده نمایید تا در محضر دادگاه اشد مجازات برای ایشان در نظر گرفته شود!!!
مرا ببخش كه در برابر قامت استوار كوههاي سر به فلك كشيده ات سر بلند كرده ام و نام تو بر لب دارم كه حقيرتر از آنم كه از تو بگويم كه تو ريشه در تاريخ داري و من سربلندم كه فرزند نالايقت هستم